به سانی موزیک | دانلود آهنگ جدید خوش آمدید.

آخرین ارسال های انجمن

\"\"

نجار، یک روز کاری دیگر را هم به پایان برد . آخر هفته بود و تصمیم گرفت دوستی را برای صرف نوشیدنی به خانه اش دعوت کند.موقعی که نجار و دوستش به خانه رسیدند.قبل از ورود ، نجار چند دقیقه در سکوت جلو درختی در باغچه ایستاد ..... عد با دو دستش ، شاخه های درخت را گرفت .چهره اش بی درنگ تغییر کرد.خندان وارد خانه شد، همسر و فرزندانش به استقبالش آمدند ، برای فرزندانش قصه گفت ، و بعد با دوستش به ایوان رفتند تا نوشیدنی بنوشند .از آنجا می توانستند درخت را ببینند . دوستش دیگر نتوانست جلو کنجکاوی اش را بگیرد، و دلیل رفتار نجار را پرسید.نجار گفت : -(( آه این درخت مشکلات من است . موقع کار ، مشکلات فراوانی پیش می آید ، اما این مشکلات مال من است و ربطی به همسر و فرزندانم ندارد. وقتی به خانه می رسم ، مشکلاتم را به شاخه های آن درخت می آویزم . روز بعد ، وقتی می خواهم سر کار بروم ، دوباره آنها را از روی شاخه بر می دارم .جالب این است که وقتی صبح به سراغ درخت می روم تا مشکلاتم را بردارم ، خیلی از مشکلات من نبودن .))

درباره : داستان کوتاه ,
امتیاز : نتیجه : 1 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 9


نمایش این کد فقط در ادامه مطلب

دانلود

دانلود با لینک مستقیم

 

برچسب ها : داستان , داستان جدید , داستان کوتاه ,
تاریخ : یکشنبه 29 دی 1392 زمان : 18:21 | نویسنده : admin | نظرات (0)

آخرین مطالب ارسالی

ارسال نظر برای این مطلب


کد امنیتی رفرش